محيا يعني زندگي-هستيمحيا يعني زندگي-هستي، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

نازنین محیا جونم

تولد

سلام گل دخترم...این روزا نزدیک روزهای تولدته .واقعا که چشم رو هم گذاشتیم ٢ساله شدی..داریم تدارک جشن تولدت و میبینیم.دیروز رفته برا شمع رو کیک گرفتم.همون یکی ٢ رو داشت که من خریدمش برات.قرار شده بابا علی امروز فردا برات سی دی دست کنه و رو اهنگ های صوتی عکسات و بذاره و بشه تصویری. یادش بخیردایی محمد پارسال کلیگشت نا تونست برات کلاه تولد بخره.اخه خورده به تعطیلات ١٤ خرداد و هیچی پیدا نمیشه.کیکی رو هم خاله زهرا سفاش داده بود.... اینم یکی از عکس های تولد یک سالگیت....لباستو خاله معصومه از بابل خریده بود ...
8 خرداد 1391

بدون عنوان

اين عكسه كه خاله معصومه ازت گرفت.اولين باريه كه داشتيم ميرفتيم علي اباد خونه خاله زهرا.... بغل دايي جوادي..يادش بخير چقد باهات ور رفتيم تا گذاشتي كلاه سرت كنيم.هي برمي داشتيش ...
1 خرداد 1391

امان از دست تو وروجک

نمیدونم چرا اینقدر شبا دیر میخوابی....نشده یه بار ساعت ١٠ شب بخوابی.همه اش ١٢ ------------١١    یادمه اون موقع که برا زردی بیمارستان خاتم الانبیا بستری بودی همه میخوابیدن الا تو....هی شیفت ÷رستارا عوض میشد اما تو بیدار بودی...طفلی اونا دلشون برا من میسوخت و میومدن تو فسقلی و نگه میداشتن تا من یکم استراحت کنم..سرپرستار میگفت دخترت میخواد پرستار شه از الان میخواد به شیفت شب عادت کنه دیشب هم بابا علی دیر اومد تا رسید خونه ٧ شب شد...تو سرحال سرحال نمیذاشتی استراحت کنه..هی دنبالش میکردیو میگفتی: بابا عله(علی)...اسب.... ...
1 خرداد 1391
1